- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از روز ازل مست می نوکریام من دلــدادۀ ایـن طـایــفـۀ دلـبــریام مـن گر سر برود خون ز رگم بانگ زند باز آند اُلسون علینین جانینا حیدریام من هر قطب نما قبله نما گشته به سویت تا خواست قنوت شب زهرا اثری را در چهـره تو دید مبارک سحـری را در دست علی سورۀ والشمس ضحی هاست هرجا سخـن از بُـردن دلها که بـیاید اول رخ زیـبـای حـسـن دل بـربـایـد من نام حسن گفتم و لب غرق عسل شد تا چرخ و فلک از می چشمان تو نوشید شد مست به دور سر این میکده چرخید این زَهرِۀ چشم تو به هر رزم مثل بود بیعشق حسن زندگی ما شدنی نیست جز کرببلا بر حسنیون وطنی نیست در سینه نمانده زغمت صبر و قراری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مژده امشب ثـمر حـیـدر و زهرا آمد نـیـمۀ مه، قـمـر حـیـدر و زهـرا آمـد بخت، در نیمه مهـمانی حق یارم شد دست، ازهرچه بجزعشق حسن میشویم اسم اعظم همه در نام حسن میجویم گوید از شوق، مرا فاطمه هر دم «جانم« جود در محضر او یکسره زانو بزند نیست نومید هرآنکس که به او رو بزند بر تنش رخت کَرم دوخته خالق ز قدیم ماه زهرا به خـدا مـاه تـر از مـاه بُوَد یوسف از شوق رخش در بدر چاه بود دمِ حق است حسن بازدمش هست حسین یکهتاز جمل ای شرزهترین شیر علی رزم او اصلترین نسخۀ تصویر علی نیـزه و تـیـغ به دستان حـسن تا افـتاد یاعزیز اوف لناالکیل که هنگام عطاست گر زغیر از تو و غیرازتو بخواهیم خطاست کاش این جمع شبی زائر قبرت میبود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خانۀ فاطمه از عـشق منـوّر شده است عرش در گوشۀ این خانه مصوّر شده است جـبرئیل آمـده از شـوق خـبـردار شـده رمضان ماه رخت دید و پریشان گردید علی افطار به لبخـند تو مهـمان گردید دشمن و دوست پریشان شده را میبخشید هـمۀ زندگـیاش را به گـدا میبخـشـید لحظهای از تو دل فـاطمه دل کند نبود نقطه ضعفی به سراپای تو سوگند نبود ذولفقار است و یا تیغ دو ابروی حسن شب قدر است و یا سلـسلۀ مـوی حسن تا ابد دست به دامان حسن دارم و بس نوکرم چشم به احسان حسن دارم و بس جوهر مدحیهام در شُرُف زر شدن است با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است نمک سفرۀ تـو طـعـنـه به دنـیـا میـزد خندههایت بـه گـدا زود بـفـرمـا مـیـزد پـسر شـیر خـدا مـثل عـلی کرّار است مجـتـبی آمـده و دشـمـن او فـرّار است زیر پـاهـای تو مـیدان جمل میلـرزید جنگ در قبضۀ شمشیر شما میچرخید وقت معراج حسن دوش نـبی را دارد مادری طاهره چون حضرت زهرا دارد صبـر حیـرت زدۀ صبـر تـماشـایی تو زخم خورده است غرور دل دریایی تو لحـظه لحظه هـمۀ زنـدگیات ماتم بود محرم خانهات افسوس که نا محرم بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نیمۀ مـاه رسـیـد و قـمـری پـیـدا شـد از فرا سویِ زمان راهـبری پیدا شد نیمۀ ماه رسـیـد و نَـفَـسـم بـالا رفـت نَفَـسِ تـازه تر از تـازه تری پـیـدا شد تا که خاموش شود آتشِ دوزخ امشب از حوالیِ مـدیـنـه گُـهَـری پـیـدا شـد روزه دارانِ خدا خنده به لب خوشحالند چون عسل شهدِ مصّفا شکری پیدا شد خانۀ فاطمه و شیـر خـدا؛ گـل باران بر رویِ دامنِ زهـرا پسری پـیدا شد »آمداوّل نَفَسِ حضرت طاها امشب» حسن آمد که شـود حـامـیِ هر افتاده اوّلین زادۀ عشق ست که زهرا زاده بـرکـتِ خـانـۀ حـیـدر گـلِ زیـبا آمـد آنکه باشد ز نخـستین نَفَـس اش آزاده مَلَک و حور بهم این سخنان میگویند که خـدا یوسفِ دیگـر به زلیـخا داده سجدۀ شکـر شده واجب و کلِّ عـالـم در نماز ست چنان عـابده در سجّاده مــژده ای شـیـفــتـگـانِ حــرمِ آل الله که رسیده پـسرِ ارشد و یک شه زاده »اوّلین بابِ کـرامـاتِ خـدا میآیـد« آمـد و آمـدنـش رونـقِ مــا گــردیـده قَـدَمش آیـنـۀ مـهـر و وفــا گــردیــده بعد ازین جُود و کرم معنیِ والا گیرد آمد آن یـار که تـندیسِ عـطا گـردیده کیست این ماه که با گوشۀ چشمش قطعاً باعث دلبری از خـیـرالنـساء گردیده ای بـنازم بـه جـلال و جــبـروتِ آقـا اوّلین وارثِ شـمـشـیـرِ خـدا گـردیده چون سلیمان زمانه همه را میبـیـند رزقِ ما از نگهش برگ و نوا گردیده »حضرت عشق رسیده حسنِ آل الله«
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زینت دست حسن؛ دُرِّ کرامت شده است خوبیاش نزد همه مایۀ عادت شده است دَری ازسمت خدا وا شد و با بارشِ نور وقت نازل شـدن آیۀ رحـمـت شده است بـا نـشـان دادن گـهـوارۀ بـارانِ بهـشـت در دل آیــنـه و آب قـیـامـت شـده اسـت آنقدر مشک فشان است که از بوی خوشش نفسِ باد صبا غـرقِ طـروات شده است بس که گل بوسه به لبهای پدر داده؛ حسن غنچۀ سرخ لبش غرقِ حلاوت شده است سفره داری که به لبخـندِ مـلیحـش نمکِ سفرۀ فاطمه در مـاه ضیافـت شده است بـوده از سـیـطـرۀ لـطـف کـریـمِ ثـقـلیـن حاتم طایی اگر صاحب شهرت شده است کشتی دین خـدا از ثــمـرِ صـلـح حـسـن سمتِ سرمنزل مقصود هدایت شده است هم زبانزد به کرامت شد و هم غربت او بر دل سوختگان موجب حسرت شده است خـواستم تا بـسـرایـم غزلی در خـور او دیدم از سمت خودش شعر عنایت شده است شک ندارم که همه در صف محشرگویند هر که دلدادۀ او بوده شفاعت شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب خدا از شاهکارش رونمایی میکند امشب حسن از عاشقانش دلربایی میکند چشم و چراغ خانۀ زهـرا و حـیدر آمده ماه علی از راه میآید وقـارش را ببـین آئینۀ زهراست، حُسن بیشمارش را ببین بر خاک نعلینـش ابوذرها تیـمم کردهاند روزی عالم میرسد از سفرۀ شاهانهاش بار زمین و آسمان را میکشد بر شانهاش آمد کریمی که به یمن او گدایی باب شد آرام میگیرد جهان در سایۀ بال و پرش یا للعجب! در حیرتم از خُلق قاسم پرورش هر جا نبردی هست شیر کارزارش مجتبیست خَلقا شبیه فاطمه، خُلقا شبیه حـیدر است مثل علی حتی نفس هایش مسیحا پرور است وقتی که در تاریکیِ شبها عبادت میکند آب وضوی او جهنم را گـلـستان میکند شبهای عالم را، نگاهش نور باران میکند اصلا حواسم نیست، ایوانی ندارد مجتبی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
از همان آغـاز، چـشم آسمان ها و زمین تا ابـد دیگر نمیبـیـند زنی را اینچـنـین در همان عصری که اهل شهر با شک کافرند تو به آئـین پیـمبر مؤمن هستی با یقـین گوهری مثل تو در بیت النبی بوده است که غبطۀ این خانه را خورده ست فردوس برین میوۀ خوب از درخت خوب حاصل میشود پس فقط دامان پاک توست زهرا آفرین تکیه گاهی چون تو دارد، ذوالفقاری چون علی سر نخواهد داد پیغمبر دم: هل من معین چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست جز تو بر شخصی دگر عنوان اُمُّ المومنین
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تکیه گاهـم بودهای، ای تکـیۀ بازوی من ثروت و سرمایهات شد مایۀ نیروی من با تو من بار رسالت را به دوشم میکشم ای خدیجه پس تو هستی قوّت زانوی من گفت: از سوی خدا بر تو سلام آورده است جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من در مصیبتهای من سنگ صبورم بودهای با چه صبری مینشستی پای گفت و گوی من سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بامها پاک کردی خاک ها را از روی گیسوی من گرچه در شعب ابیطالب شرایط سخت بود اَخم هم حتی نکردی همسر خوش روی من رفتی و دسته گلت، زهرا کنارم مانده است عطر تو در خانه مانده، ای گل خوشبوی من قحطی آب است در شعب ابیطالب ولی غم مخور با اشک غسلت می دهم بانوی من همسر و همسنگر و همراه احمد بعد تو پُر نخواهد کرد جایت را کسی پهلوی من رفتی و بعد از تو دشمن حرمت ما را شکست خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرا شکست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
آن بانویی که یکسره عشق پیمبر است آری خدیجه است که امشب به بستر است یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش آن سورهٔ سه آیه مگر غیر کوثر است؟ بانـو چه میکـشید ز غـم های دخـترش آنـجـا که حد فـاصل دیـوار تا در است غمدیده فاطمه به که گوید ز غـصهاش سنگ صبور دخـتر غمدیده مادر است رنگ از رخ خدیجه به بستر پریده است امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
بدون عشق، بیتی در خورِ املا نخواهد شد که بی اذن قلم شاعر! غزل انشا نخواهد شد شروع مستی از آنجاست که میخانه برپا شد از آنجایی که جمع می کشان، منها نخواهد شد می آماده است در ساغر، اَدر کاساً بخوان ای شیخ! که تا ساقی نفرماید « و ناولها» نخواهد شد غزل در وصفِ کوثر آفرین بانوی اسلام است که جز در مدح او گفتن، زبان گویا نخواهد شد بر آدم همسری آمد، بر احمد نیز همتایی چه همتایی! که قدر شوکتش حوّا نخواهد شد یکی مَرد و یکی زن، هر دو اما یار یکدیگر که دریا، رو به رو جز با خودِ دریا نخواهد شد چُنان از عشق میدانم به هم وابسته اند اینها که امروز پیمبر در غمش فردا نخواهد شد چه بیهوده است بینامش کلامی بر زبان راندن از اسلامی که بیایثار او احیا نخواهد شد خدیجه، یک زن است اما به مردان آبرو داده است که تا او هست در میدان نبی تنها نخواهد شد مپندار از عُروجش مصطفی تنها بماند، نه ! که ذکر لا اله ای دوست! بی الّا نخواهد شد اگرچه راویان گفتند زنهایی پیمبر داشت زنی غیر از خدیجه مادر زهرا نخواهد شد از او که مادر زهراست، زهرا دختری آورد که زن در نسل او جز زینب کبری نخواهد شد امیرالمومنین یک مَرد و اُمّ المومنین یک زن که غیر از این اگر باشد لقب معنا نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تو را از جنـس دریـا آفـریـدند سـراپـا نــور یـکـجـا آفـریـدنـد خدیجه، بودنت خـرج نـبی شد به کوری حسودان محشری تو ز زنـهـای جـهـان بالاتـری تو شما جان حـسن، جان حـسـینی ظهور نور حق در آستین است که بـانـویـی ز آل الله این است جـلال کـبـریـایی در نـقـاب اند تو در شعب ابیطالب چه دیدی؟ بلایی سخـت بر شانه کـشـیدی سزای کودک و پیر و جوان است به جان عـرش افـتـاده صدایت به هم زد آسمان را گریههایت اگر چه دفن تو با احترام است اگـر که طـفـل بی بـابـا نمیشد چـنـیـن با پـیـکـر او تا نمیشد سوالی کرد غساله، مریض است؟
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ایـثـار در راهِ خـدا دینِ خـدیجه است چشمانِ عالم محـوِ آئـینِ خدیجه است از مکه تا بیتُ العـتـیقِ روشنِ عرش خیلِ ملک سرگرمِ تحسینِ خدیجه است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر
مادر از دست مرو، بال و پرم میسوزد بسکه باران زده ام چشمِ ترم میسوزد بیکسی، دربدری سخت دلم را سوزاند رحم کن بر منِ زهرا جگرم میسوزد از زمـانی که فـراقِ تو مسّجـل گـشـته بـین آتـش بـنـگـر کـه پـدرم میسـوزد دخترت را تک و تنها نگـذاری هرگز که در آیـنـده پـسِ در ثـمـرم میسوزد میرسد لحظۀ سختی که به پشتِ یک در فضّه بـیـنـد بـدنِ گـل پـسرم میسـوزد سپرم چیست؟ دو دستم؛ بـفـدایِ حـیدر آخـرش در رهِ مـولا سـپـرم میسـوزد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای که در حُجب و حیا، رتبۀ والا داری بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری قـلـبِ تـو خـانـۀ اســرارِ الـهـی بـاشـد در دلت وسعـتِ صد پهـنۀ دریا داری »خاتمِ عشق» به تو تکیه زده از اوّل چقَـدَر حـسِّ ارادت تو به طاهـا داری مریـمی؛ مـریمِ عُـذرای رسـولِ اکـرم نَفَـسی پاکـتر از حضرتِ عـیسا داری به مقـامـاتِ تو نازم چـقَـدَر عـظـمایی دختری طاهره چون عصمتِ کبرا داری تـربـیت یـافـتـۀ در دامـنِ تو صـدّیـقـه بـعـدِ خـود بـهـرِ نـبـی اُمِّ ابـیـهـا داری یا خـدیجـه بـفـدایت هـمه عـالـم بـیبی تو همانی به بَرت حضرت زهرا داری فـخـر اسـلام به ایمانِ تو و پـیـغـمـبـر آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت آن سالهای سـخـت اگـر با نـبـی نـبـود گوئی سپاه دین عـلی بت شکـن نداشت جـز دامن بـهـشـتـی آن مـادر شـریـف گـیـتی توان مـادر کـوثـر شدن نـداشت غـار حـراسـت چـلـهنـشـیـن طـعـام او جز او رسول محرم سرّ و علن نداشت سـرمـایـه دار اول شـهـر حـجــاز بـود اما زمان رحـلـتـش حـتی کـفـن نداشت زخم زبان شهر به جانش خـرید و باز باکی ز جان فشانیش آن شیر زن نداشت چـشم رسول در غـم او بارها گـریست گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت
: امتیاز
|
مناجات و فضیلت ماه رمضان
طائرِ وصلتِ قدسی رمضان، آمده است از دَمِ عیسوی اَش مُرده به جان آمده است پُـر و پـیـمـانه کند سـاغـرِ مـسـتـانـۀ ما سروِ زیبای جنان است و چمان آمده است
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
بـار گـنـاه آوردهام، روی سـیـاه آوردهام ای تو پناه عـالـمین، بر تو پنـاه آوردهام بر درگهت ای مهربان، قلبی پر آه آوردهام جانی پشیمان از گناه، بر تو اله آوردهام اغـفرلنا یا ذالعـلی، یا جابـرالعـظم الکـسیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر من دیده گریان آمدم، زار و پریشان آمدم زخمی ز تیر معصیت، افتان و خیزان آمدم آلــودهام آلــودهام، امـا پــشـیـمــان آمـدم تا کوله بارم پر شود، سوی کریمان آمدم یا ساتر و یا ذوالمنن یا غافر الذنب الکـثیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر کردی عطا دیدی خطا، کردی وفا دیدی جفا تو غافری من مذنبم، تو ساتری من بیحیا ای تو به جان من طبیب، درد از من و از تو دوا یارب نگاهی کن که من، از بند تن گردم رها ای تو الـهالعـالـمین، ای مهـربـانم یا مجـیر جان شهـید بیکـفن دستان من را هم بگـیر بشکسته گر بال و پرم، عمری گدای این درم یا رب ز درگاهت مران، دل بیقرار حیدرم در ماه میهمانی تو، مست از شراب کوثرم دل بیقرار روضۀ، لب تشنه شاه بیسرم هستم چو مرغی در قفس، بر لطف تو یا رب اسیر جان شهید بیکـفن، دستان من را هم بگـیر ای جان جانانم حسین، ای روح و ریحانم حسین ای جان شیرین علی، ای بهتر از جانم حسین باب نجات عالمی، ای دین و ایمانم حسین بر این دل بیمار من، هم درد و درمانم حسین باشد همیشه هر زمان، ارباب ما نعم الامیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر جسمش ته گودال رفت، با ضربهها از حال رفت در زیر سم مرکبان، زخمیترین پامال رفت آوای زهرا تا سما، از گوشۀ گودال رفت در آن هیاهو معجر و، انگشتر و خلخال رفت یا نور مطلق فیالظلم، یا رازق الطفل الصغیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
از بس گـناه بر دل خود بار میکـنم خود را میان نـفـس گـرفـتار میکنم پلهای بازگشت خودم را شکـستهام دارم عـلیه خـویش فـقـط کار میکنم قلبی که جایگاه تو و اهل بیت توست در حیرتم چگونه لجن زار میکنم؟! تو عـاشـقانه حاجت من را نمیدهی من جاهلانه این همه اصرار میکنم من بندۀ توأم، چه کنم؟! دوست دارمت باشد بزن... دو مرتبه تکرار میکنم دنیا نشد ببـیـنـمش اما به روز حشر سُـجـده به پـای حـیـدر کـرار میکنم تشنه شدن بهـانۀ ذکـر مصیبت است یـاد حـسـین لحـظـۀ افـطـار میکـنـم یــاد مـدافـعــان حــرم آه مـیکــشــم گـریه به یـاد زینب و بـازار میکـنم اصلا کسی به عـمۀ ما ناسزا نگفت سیلی به او زدند؟! نه... انکار میکنم دست خودم که نیست، فقط داد میزنم وقـتی که یاد مجـلس اغـیـار میکـنم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
آلـودهام؛ آلـوده را هــم راه بـایـد داد راهـی نشان بر بنـدۀ گـمراه باید داد شرمندهام شرمنده را تکریم باید کرد تا میشود شرمنده را درگاه باید داد عـبد سراپا جـرم را از در نمیرانند آنکه زمین خورده مدد گهگاه باید داد درماندهام درمانده را هم یار باید شد سلطان که میداند گدا را جاه باید داد آقا بـدیهای خـودم را خوب میدانم بد را نجات از دشمن بدخواه باید داد من یوسف دل را به چاه سینه افکندم گـاهی طنابی در درون چـاه باید داد سر درنمیآوردم از کرب و بلا اصلاً وقـتی دلم میسوخت دیدم آه باید داد اربـاب آمـد با غـم خود آشـنـایم کرد دیدم که دل را هدیه بر آن ماه باید داد من تـازه فـهـمیدم تـمام عـمر دنیا را دل را، قیامت را، به قـتلگاه باید داد من از حـرم تا قـتـلگـاه یـار را دیـدم جان را برای حفظ خیمه گاه باید داد با گـوش دل در قـتـلگاه شام بشنـیـدم این نوحه را بر غربت این شاه باید داد آقا گلی گم کردهام رحمی به خواهر کن قد کمان آوردهام رحمی به خواهر کن
: امتیاز
|
غزل مناجات با خداوند رحمان
پـریش آمـدهام با دلی پـریـشـانتـر به مو پریشی زینب بیا ز من بگذر هـمـیشه گرمی آغـوش تو پناه من کجاست دست تو ای مهربان تر از مادر کدام در بزنم درد خود به که گویم خـدا نکـرده بگویی اگر برو دیگر شنـیـدهام که نـوازشگـر غـریـبانی به شـوق دامن تو آمدم خـدا با سر ز بسکه در نزده در به روی من واشد نه در زدن بلدم نه گدایی از این در من اولین نفری نیستم که میبخشی خبر ز رحمت تو دارد این گدا بهتر نگاه تو که سریع الرضاست از آن رو رضا نشد که ببـیند مرا به دیدۀ تر بدون دُر صدفی لایق خریدن نیست بخر مرا که پُـرم از محبت حـیـدر الا که پرده نـیـنـداختی در این دنیا بیا و پـرده میـنـداز باز در محـشر که آه شرم من از چشم مادرم زهرا بسا برای من از آتش است سوزانتر مرا به دست حسینت سپردی از اول مرا به دست حـسیـنت بده دم آخـر هوای گریه پائـینِ پا به سـر داردم هوای روضۀ بیسر نماز بالا سر
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
یـا رب بـحـقّ احـمد مخـتار العـفو بر خـون فـرق حـیدر کرار العـفو یا رب بحـق نـالـۀ زهـرای اطـهـر در شعلهها بین در و دیـوار العـفو یارب به حق مجـتبی و غربت او یا رب بحق آن دل غـم دار العـفـو یا رب بحق تشنهای کز شدت ضعف میدید رنگ آسـمان را تار العـفو یا رب بحق دیـدهای که دائـماً بود در مـاتـم کـربـبـلا نـمـدار الـعـفـو یارب بحق باقر و ظلمی که دیده است در شام از آن قـوم بـد کردار العفو یارب بحق صادق آنکه مثل زهرا بر خانهاش آتش زده اغـیار العفو یارب به آن زندانیِ بغداد که داشت دشنام و سیـلی موقع افـطار العفو یا رب به مولانا رضا کز شدت زهر بر خویش میپیچید بیغمخوار العفو یا رب به مولایی که مظلومانه جان داد در حجرۀ دربسته محنت بار العفو یارب به هادی آنکه او را مثل زینب در بزم مِیْ بـردند با اجـبار العفو یا رب بحق عسکری و سامرایش گرد گـناه از قـلب ما بردار العـفو یارب بحق مهدی و اشک مدامش بر گـریۀ زینب سـر بـازار العـفو در پیش تو ای آنکه ستّارالعـیوبی بر کَـردههایم میکـنم اقـرار العفو
: امتیاز
|